جدول جو
جدول جو

معنی گل ابر - جستجوی لغت در جدول جو

گل ابر
(گُ لِ اَ)
کنایه از تکۀ ابر. قطعۀ ابر. (آنندراج) (بهار عجم) (غیاث) :
چرا خرقه پوشی نزیبد به شاه
گل ابر زیباست بر دور ماه.
ملاطغرا (از آنندراج).
در شفق هر گل ابر آینه خورشید است
روی پوشیده و صد جای نمایان شده ست.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
قدح کج کرده اشکی زآن بت پنهان شکن دارم
گل ابری به مژگان یادگاری زآن چمن دارم.
حکیم صاحب (از آنندراج).
تازه میگردد ز چشم اشکباری جان ما
مجلس ما را گل ابری گلستان میکند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گل ابر
قطعه ابر، تکه ابر
تصویری از گل ابر
تصویر گل ابر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

معجونی از گلبرگ های گل سرخ و شکر یا قند که در قدیم به عنوان مسهل به کار می رفت، گل قند، برای مثال صدهزاران جان تلخی کش نگر / همچو گل آغشته اندر گل شکر (مولوی - ۱۳۱)، گر گل شکر خوری به تکلّف زیان کند / ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود (سعدی - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل دار
تصویر گل دار
آنچه دارای نقش گل و بوته باشد مثلاً پارچۀ گل دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل برف
تصویر گل برف
گیاهی پایا با ریزوم ضخیم و ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی نوک تیز و گل های سفید کوچک که برگ و گل آن برای تسکین برخی بیماری های قلبی به کار می رود، گل برفک، موگه
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ حَ جَ)
آتش است و به عربی نار خوانند. (برهان). کنایه از آتش زیرا که از سنگ بیرون می آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ زَ)
گلی که زهرآگین باشد. گل زهری که بوییدن آن خطرناک و زیان آور باشد:
جهان رابه کوشش چه جویی همی
گل زهر خیره چه بویی همی.
فردوسی.
جز از درد و نفرین نجویی همی
گل زهر خیره ببویی همی.
فردوسی.
بر آرام بر کینه جویی همی
گل زهر خیره ببویی همی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ اُ)
نام خاکی است به رنگ زرد و سرخ. گل مختوم نام قسمی از آن است. رجوع به اخرا شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ عُ)
سر عشر یعنی کاغذی که معلم برای اطفال ابجدخوان ده آیۀ قرآنی بر آن نویسد و دایره ای بر آن کشد. (آنندراج) :
کلام بلبلان نظم را گرچه گل عشرم
بود عشر عشیری از قلیل او کثیری.
علی نقی کمره ای (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ صُ)
کنایه از سپیدۀ صبح است. (آنندراج) :
فیضی عجیب درین گل صبح از صبا رسید
بیرون کشیم رخت کدورت صفا رسید.
ظهوری (از آنندراج).
به دشمن شبیخون زدن عاجزی است
گل صبح بر قلب گردون زنیم.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ عَ)
دهی است از دهستان ابتر بخش حومه شهرستان ایرانشهر واقع در 22000گزی شمال خاوری ایرانشهر و 13000گزی خاور راه شوسۀ ایرانشهر به خاش. هوای آن گرم و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خرما، ذرت و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. ساکنان از طایفۀ میر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ بَ)
نوعی از گل فخاری طبی است و آنرا در مورد ضیق نفس به کار میبرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ سَ)
آنکه یا آنچه گل بر سر دارد، وصفی است خیار را از آن رو که خیار پس از روییدن تا مدتی گل آن بر سرش باقی بماند: گل بسر دارم خیار، سنبل تر دارم خیار
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ اُ بَ / بِ)
دوایی است که آنرا از شام آورند و عنبر بید نیز خوانند. گزندگی جانوران را نافع است و به عربی جعده خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
آنکه به گل بازی کند. (آنندراج). آنکه شوق پروردن گلهای خوب دارد نه بقصد فروختن:
ز بس صحن چمن از خندۀ گلزار خرّم شد
در او چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن.
عبدالرزاق فیاض (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ خِ)
دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین واقع در 9500گزی شمال سرپل ذهاب و 4000گزی خاور راه فرعی باویسی. هوای آن گرم و دارای 120 تن سکنه است. آب آن از نهر ولاش ومحصول آن غلات، برنج، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گْلا / گِ بِ)
را اول. تاریخ نویس منسوب به بورگنی، در اکسر متولد شده و در سال 1050 میلادی وفات یافته است
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
گونۀ گلها، چون: گل سرخ و زرد و جز آن
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
رنگی است معروف شبیه به رنگ گل خار وآن نباتی است خاردار که گل سرخ دارد و مایل به کبودی و در عرف هند کطائی گویند. (آنندراج) :
امروز قبای تو به رنگ گل خار است
ترسم به تن نازکت آسیب رساند.
محمداسحاق شوکت (از آنندراج).
پنجه رنگرزان شد کف ساقی ز شراب
جامۀ سبز صراحی گل خار است امشب.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ اَرَ)
آفتاب پرست:
گل ازرق که آن حساب کنند
قرصه از قرص آفتاب کنند
هر سویی کآفتاب سر دارد
گل ازرق بدو نظر دارد
لاجرم هر گلی که ازرق هست
خواندش هندو آفتاب پرست.
نظامی (هفت پیکر ص 267).
رجوع به گل آفتاب پرست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل سپر
تصویر گل سپر
سپر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گل چیزی را بگیرد، برای جلوگیری از پخش شدن گلهایی که بر اثر دوران چرخهای وسایل نقلیه (اتومبیل دوچرخه و غیره) بخارج پرتاب میشود آلتی در آنها تعبیه شده که بصورت قاب محدب دایره یی شکل روی چرخها را میپوشاند. گلگیر بوسیله مهره هایی که به بست گلگیر معروف است روی بدنه اتومبیل یا وسیله نقلیه دیگر نصب میشود. نوعی مقراض که بوسیله آن گل شمع و چراغ را گیرند: خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ک (عبدالغنی قبول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل ازرق
تصویر گل ازرق
گل آفتاب پرست از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
انباشته بگل گل انباشته: بر این تیغ کوه گل انبار گویی چو فغفور بر تختم و فور برکت. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بازی کند، کسی که رغبت بپرورش گلهای نیکو دارد: ز بس صحن چمن از خنده گلزار خرم شد درو چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن، (عبدالرزاق فیاض)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گلی بر سر دارد، وصفی است برای خیار (از آن رو که خیار پس از روییدن تا مدتی گل آن بر سرش باقی ماند) : گل بسر دارم خیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل احمر
تصویر گل احمر
گل سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گلاب گیرد گلاب کش: هین از ترشح زین طبق بگذر توبی ره چون عرق از شیشه گلابگر چون روح از آن جام سما. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
ابری که از بسیاری گرد و غبار پدید آید: زخ مه زگرد ابر بر چین گرفت سرباره از نیزه پرچین گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است، کونه گل (مانند گل سرخ و زرد و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل گیر
تصویر گل گیر
آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند
فرهنگ فارسی معین
((گِ))
پوشش آهنی که بالای چرخ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت قرار می دهند برای جلوگیری از پاشیده شدن گل
فرهنگ فارسی معین